جدول جو
جدول جو

معنی پر و یال - جستجوی لغت در جدول جو

پر و یال
(پَ رُ)
زور. قدرت. هنگ. شاید مصحف پروبال باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر و بال
تصویر پر و بال
بال و پر پرنده، کنایه از توانایی، نیرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر و بال
تصویر پر و بال
بال و پر پرنده، کنایه از توانایی، نیرو
فرهنگ فارسی عمید
(پَ رُ / رْ رُ)
پر. مجازاً نیرو. قدرت. توانائی:
بخواهم که شاها عنایت دهی
که باشد مرا عون تو پرّ و بال.
؟ (فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(پَ رُ)
پای و پر. تاب و طاقت و قدرت و توانائی. (برهان) :
که کاوس بی فر و بی پر و پای
نشسته ست بر تخت بی رهنمای.
فردوسی.
و در فرهنگها این شعر را نیز به فردوسی نسبت کرده اند:
چو این گون هنرها بجای آورد
دلاور شود پرّ و پای آورد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(عَرْ رُ)
به معنی عر وگوز. (آنندراج). رجوع به عر و گوز شود:
هرکه عری کرد یا یانی درین حیوان کده
عر و یانی بنده هم بر طرز ایشان میزنم.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ رُ)
پا: پر و پام نجس شده، پیش آمد: خوب پر و پائی برای فلان افتاده است. چنین پر و پائی برای هیچکس نیفتاده، بنیان محکم. اساس استوار: گفته های او پر و پائی ندارد.
- از پر و پا افتادن، آمد و رفت قطع شدن: آخر شب مردم که از پر و پا افتادند مطالعه بهتر می توان کرد.
- ، سکوت و آرامش یافتن.
- ، بیطاقت شدن. رجوع به پر و پای و رجوع به پا و پر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر و بال
تصویر پر و بال
بال و پر، نیرو توانایی قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر و پای
تصویر پر و پای
پای و پر پر و پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرویال
تصویر پرویال
هنگ، قدرت، زور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر و پا
تصویر پر و پا
((پَ رُ))
پا، پیش آمد، از پا افتادن درمانده شدن
به پرو پای کسی پیچیدن: کنایه از مزاحمت و دردسر ایجاد کردن برای کسی
فرهنگ فارسی معین
پدر و مادر
فرهنگ گویش مازندرانی